روانشناسی انسانگرا معتقد است که اخلاق، ارزشهای اخلاقی و نیت، نیروهای محرک رفتار هستند. در حالی که تجارب اجتماعی یا روانشناختی نامطلوب را میتوان به انحراف از تمایلات طبیعی نسبت داد.
روانشناسی انسانگرایانه انواع تکنیک های درمانی، از جمله درمان راجریان ( شخص محور ) را در بر می گیرد و اغلب بر هدف خودشکوفایی تاکید می کند.
روانشناسی انسانگرا در اواخر دهه 1950 به عنوان یک «نیروی سوم» در پاسخ به آنچه که برخی از روانشناسان به عنوان محدودیت های مهم در مکاتب فکری رفتارگرا و روانکاوانه می دانستند، پدید آمد. رفتارگرایی اغلب به دلیل عدم تمرکز بر آگاهی و شخصیت انسان و به دلیل جبرگرا بودن و اتکای بیش از حد به مطالعات حیوانی مورد انتقاد قرار می گرفت، علاوه بر این روانکاوی به دلیل تأکید شدیدش بر نیروهای ناخودآگاه و غریزی و همچنین جبرگرا بودن رد شده بود.
در سالهای 1957 و 1958، آبراهام مزلو و کلارک موستاکاس با روانشناسانی ملاقات کردند و هدف خود را از ایجاد یک انجمن حرفهای که بر رویکرد مثبتتر و انسانگرایانهتر تأکید داشت، به اشتراک گذاشتند. بحثها حول محور موضوعاتی بود که آنها معتقد بودند به اصول اصلی این رویکرد جدید روانشناسی تبدیل میشوند: خودشکوفایی، خلاقیت، سلامت، فردیت، ماهیت ذاتی، خود، بودن، شدن و معنا.
پس از دریافت حمایت مالی از دانشگاه براندیس، انجمن آمریکایی روانشناسی انسان گرا در سال 1961 تأسیس شد. دیگر مشارکت کنندگان عمده در توسعه روانشناسی انسان گرایانه عبارتند از: کارل راجرز ، گوردون آلپورت، جیمز بوگنتال، شارلوت بوهلر، رولو می، گاردنر مورفی، هنری موری، فریتز پرلز، کرک اشنایدر، لوئیس هافمن و پل ونگ.
برخی از مفروضات اساسی روانشناسی انسان گرا عبارتند از:
یکی از اصول اساسی روانشناسی انسانگرایانه این باور است که تمرکز بر یک فرد مفیدتر و آموزندهتر از تمرکز بر گروههایی از افراد با ویژگیهای مشابه است. روانشناسی انسانگرایانه همچنین بر اهمیت واقعیت ذهنی به عنوان راهنمای رفتار تأکید می کند.
رویکرد پزشکی فرض می کند که مسائل رفتاری، عاطفی و روانی اغلب پیامدهای مشکلات فیزیکی هستند. بنابراین، رویکردی پزشکی برای درمان اتخاذ می کند. در حالی که این ممکن است در مورد برخی از شرایط ناشی از آسیب فیزیکی، مانند آسیب مغزی تروماتیک ، صادق باشد اما استفاده از یک مدل پزشکی برای همه اختلالات سلامت روان میتواند مشکل ساز باشد .
برخی از واضحترین تفاوتها بین مسائل سلامت روانی و جسمی در ماهیت و درمان نگرانیها نهفته است. مشکلات سلامت روان، بر خلاف مشکلات جسمی، اغلب زمانی بهبود مییابند که فردی که مشکل را تجربه میکند در مورد آنچه احساس می کند صحبت . علاوه بر این، بیماری جسمی در نتیجه فعل و انفعالات فیزیکوشیمیایی یا فعالیت پاتوژن ها رخ دهد، در حالی که مسائل مربوط به سلامت روان اغلب با روابط بین فردی مرتبط است.
حامیان مدل پزشکی ممکن است افرادی را که نگرانیهای مربوط به سلامت روان را تجربه میکنند بهعنوان «بیمارانی» ببینند که پس از شناسایی «علائم» خاص قابل «تشخیص» و «درمان» هستند. با این حال، روانشناسان انسان گرا بر این باورند که هر فردی یک موجود اجتماعی منحصر به فرد و ارزشمند است که اغلب از طریق بررسی روابط می توان به او کمک کرد. حامیان رویکرد انسان گرایانه به جای تمرکز بر علائم خاص، بر موضوعاتی مانند درک، احترام و رشد خود تأکید می کنند.
روانشناسان انسان گرا معمولاً از استفاده از تکنیک هایی که مطالعه عینی را تقویت می کنند، مانند آزمایش علمی خودداری می کنند. از آنجایی که درمانگران انسان گرا تمایل دارند بر این باورند که تقلیل ماهیت انسان به اعداد، غنای آن را از بین می برد، احتمال بیشتری دارد که از روش های مطالعه کیفی مانند مصاحبه های بدون ساختار و مشاهده شرکت کنندگان استفاده کنند .
مصاحبه های بدون ساختار به درمانگر اجازه می دهد تا بدون هدایت جلسه به سمت موضوعات یا ایده های خاص، به افکار و تجربیات یک فرد دسترسی پیدا کند.
مشاهده مشارکتی، شکلگیری روابط شخصی را تسهیل میکند و به درمانگر این فرصت را میدهد که بازخورد مستقیمی از فرد در حال درمان دریافت کند. سایر اشکال جمع آوری داده های کیفی شامل تجزیه و تحلیل زندگی نامه ها، خاطرات روزانه و نامه ها می باشد.
روانشناسی انسانگرا تکنیکهای درمانی متعددی را ادغام میکند، مانند درمان شخص محور کارل راجرز، که به «روجریان درمانی» نیز معروف است. روانشناسی انسان گرا نشان می دهد که یک فرد با اولویت مشخصی از نیازها و انگیزه ها خلق شده است و هر فرد باید بر حس شخصی از خرد درونی و شفا تکیه کند.
روانشناسانی که این روش درمانی را انجام می دهند، رویکردی غیرآسیب شناختی دارند و صفات و رفتارهای مولد، سازگار و سودمند یک فرد را در درمان هدف قرار می دهند.
رویکرد انسان گرا چندین سهم مهم در زمینه روانشناسی داشته است. این روش رویکرد جدیدی برای درک ماهیت انسان، روشهای جدید جمعآوری دادهها در مطالعات رفتاری انسان، و طیف وسیعی از تکنیکهای رواندرمانی موثر را ارائه میدهد. برخی از مفاهیم و ایدههای اصلی که از جنبش انسانگرایانه پدید آمدهاند عبارتند از:
انسان گرایی الهامبخش بسیاری از شیوههای درمانی معاصر بوده است، و اکثر درمانگران به اصول درمان راجرزی مانند توجه بدون قید و شرط ارزش میدهند، حتی اگر خود را طرفدار رویکرد انسانگرایانه معرفی نکنند.
این رویکرد ارزشمحور انسانها را ذاتاً برای به حداکثر رساندن انتخابهای خلاقانه و تعاملات خود برای به دست آوردن احساس آزادی، آگاهی و احساسات تأییدکننده زندگی میبیند و درمانگر و فرد در درمان برای تعیین اهداف درمانی همکاری میکنند. خودشکوفایی اغلب به عنوان محوری در این رویکرد در نظر گرفته می شود.
روانشناسی انسانگرا بر ارزش ذاتی انسانها تاکید کرده و بر توانایی و تمایل آنها برای حفظ کرامت و در عین حال رشد عزت نفس و شایستگی تمرکز میکند. این جهت گیری ارزشی مسئول ایجاد مدل های مختلف درمانی است که از مهارت های بین فردی به منظور به حداکثر رساندن تجربه زندگی فرد استفاده می کند.
روانشناسی انسان گرا ممکن است اندازه گیری، ثبت و مطالعه متغیرها و ویژگی های انسان گرایانه را به طور عینی دشوار کند و تأکید بر جمع آوری داده های کیفی، اندازه گیری و تأیید مشاهدات انجام شده در درمان را تقریباً غیرممکن می کند.
از دیگر انتقادات این رویکرد می توان به عدم کارآمدی آن در درمان مسائل شدید سلامت روان و کلی گویی های صورت گرفته در مورد ماهیت انسان و نیز رد کامل برخی مفاهیم مهم رفتارگرایانه و روانکاوانه اشاره کرد. برای مثال، اگرچه روانشناسی انسانگرا معتقد است که مطالعات حیوانی در مطالعه رفتار انسان بیفایده است اما برخی از مطالعات حیوانی به مفاهیمی منتهی شدهاند که برای افراد قابل استفاده است. علاوه بر این، روانشناسی انسان گرا منحصراً بر اراده آزاد و ذهن خودآگاه متمرکز است، اما تحقیقات نشان می دهد که ضمیر ناخودآگاه نقش مهمی در روانشناسی انسان ایفا می کند.
منابع: