کودک و رقابت
معمولا کودکان در سن 6 تا 8 سالگی در همه چیز با یکدیگر رقابت میکنند. البته بعضی از کودکان ذاتا رقابتطلبتر از دیگران هستند و گاهی هم برای این کار دست به کارهای جالب و خندهدار میزنند. این رقابت زمانی بروز میکند که کودکان میبینند بچههای هم سن و سالشان چه کارهایی انجام میدهند و خود را با آن مقایسه میکنند و تلاش میکنند که به آنها برسند. از طرفی رقابت میتواند کودک را برای رسیدن به موفقیت ترغیب کند و از طرفی دیگر حس همدردی، کارهای گروهی و اعتماد به نفس کودک را تقویت کند. گاهی بسیاری از کودکان وقتی در یک بازی بازنده میشوند، از شدت عصبانیت منفجر میشوند و گریه میکنند، از این رو برای برنده شدن گاهی تقلب میکنند. آنها حتی برای برنده شدن ممکن است قوانین بازی را نیز تغییر دهند.
پرخاشگری و کودک
بهتر است قبل از آنکه در مورد پرخاشگری کودکان سخن بگوییم، به این سوال پاسخ دهیم که آیا پرخاشگری ستیزهجویی، غریزی است؟ در پاسخ باید گفت که رفتار ستیزهجویانه در همه انسانها به چشم میخورد و این تصور را پیش میآورد که خاستگاه و زیربنای ستیزهخویی انسان، در دورانهای بسیار قدیم پایهریزی شده باشد. در مورد اینکه ستیزهخویی، کششی غریزی و مادرزادی است، یا آنکه اصلا غریزی نیست و صرفا واکنشی در برابر محیط خارجی است، بحث فراوان است. بسیاری قبول دارند که نوزاد از بدو تولد قابلیت ستیزهخویی دارد و روانکاوان متخصص کودکان، مدعی هستند که حتی نوزادان نیز از تخیلات نابودگرانه و وحشتزا خوششان میآید. بخشی از این تخیلات ناشی از ستیزهجویی ذاتی است.
البته با وجود اینکه ممکن است حالتهایی مادرزادی برای ستیزهخویی وجود داشته بشد، اما انسان میتواند با ایجاد محیط مناسب برای فرزندانش؛ یا اگر این راه نشد، با تحت روانکاوی قرار دادن آنها، از آن رهایی یابد. اسکات در کتاب ستیزهخویی در اینباره میگوید: «میتوانیم این نتیجه را بگیریم که چیزی مانند «غریزه ستیزه» به مفهوم نیروی پیشبرنده درونی و نیازمند ارضاء، وجود ندارد، اما مکانیزم فیزیولوژیکی درونیای وجود دارد که فقط هنگامی که تحریک شود، ایجاد ستیز میکند. در بسیاری از شرایط واقعی شاید این تفاوت مهم نباشد، اما امیدواریم که به نتیجهگیری نهایی در مورد کنترل ستیزهخویی منجر شود. این مکانیزم فیزیولوژیکی درونی خطرناک است، اما به وسیله عوامل خارجی میتوان آن را تحت کنترل درآورد.»
جای شگفتی نیست که روانکاوان برای نوزادان قائل به دنیایی تخیلی هستند که ستیزهخویی نقش مهمی در آن دارد، چرا که ستیزهخویی و وابستگی پیوند متقابل و پایدار دارند. وابستگی به دیگری، یعنی دیگری بودن، در نتیجه، شخص نیروی دیگران را نفوذی محدودکننده احساس میکند که باید بر آن غلبه کند. اگر کشش ستیزهجویانه برای مستقل شدن وجود نداشت، کودکان رشد نمیکردند و بزرگسالان ناتوان میشدند و تا زمانی که کسی حاضر به مراقبت از آنها باشد، به همین حال باقی میماندند؛ نکته بسیار جالب این است که مدت زمانی که طول میکشد تا انسان از تولد تا بلوغ را طی کند و در نتیجه، مدت زمانی که وابسته میماند، در مقایسه با سایر جانوران بسیار طولانیتر است. پس در هر نوعی که فرزندان برای مدتی بسیار طولانی وابسته میمانند، انتظار میرود کشش ستیزهجویانه نقش ویژهای داشته باشد.
گذشته از این، کودکان، در کار والدینی که هیچگاه از خود ستیزهجویی بروز نمیدهند، احساس امنیت نمیکنند! البته والدینی که زیاد سلطهجو باشند، برای کودک وحشتانگیز میشوند. اما اگر قرار باشد که کودک نسبت به مخاطرات خارجی و تهدید احساسهای ستیزهجویانه درونیاش احساس امنیت بکند، باید قانع شود که والدینش میتوانند با او و با اطراف سازگار باشند. آگاهی کودک برای ناتوانی او نسبت به بزرگترها او را وا میدارد که از هر فرصتی برای اثبات نیروی خود استفاده کند.
بنابراین کودکان باید بیاموزند که همیشه ضعیفتر از همه نیستند و در برابر دیگران بالاخره یک قدرتی دارند. مثلا هنگامی که پدری با فرزندش بازی میکند و ادای زمین خوردن و مغلوب شدن را درمیآورد، کودک میداند که واقعا بر پدر غلبه نکرده است. با وجود این، از پیروزی کاذب خود لذت فراوانی میبرد و شاید بر پایه همین تخیلات است که کمکم اعتماد به نفس خود را میسازد.
رویارویی مستقل با زندگی، اقدام عاطفی مشکل و خطرناکی برای انسان است، زیرا فرزندان انسان برای مدتی بسیار طولانی قادر به انجام این کار نیستند. شگفتی ندارد که زندگی تخیلی کودکان سرشار از ستیزهجویی است. آنها باید تا هر جا که امکانپذیر است، نیروهای ستیزهجویانه را برای حفاظت و دفاع از رشد فردین خویش به کار گیرند.
سرزنش و نکوهشهای بسیار والدین در دوران کودکی و نوجوانی باعث بروز پرخاشگری خواهد شد، زیرا این سرزنش باعث از بین رفتن اعتماد به نفس کودکان نسبت به عملکرد خود میگردد.
در نتیجه بیان خواستههای دیگران را به خواستههای خود ترجیح میدهد، زیرا آموختهاند که عملکردشان اغلب مورد سرزنش و نکوهش قرار گرفته و ناگزیر برای به دست آوردن نوازش از جانب والدین و نزدیکان خود میبایست اینگونه عمل کنند. هنگامی که کودک کار مورد انتظاری را انجام میدهد، ولی نواز دریافت نمیکند، احساس میکند که به او خیانت شده است. به همین دلیل بعدها دچار مشکل شده و راهحل را در گرفتن انتقام با شکستن هنجارها میبیند و این امر به صورت پرخاشگری نمایان میشود.
محرکهایی که در این دوره باعث خشم طفل میشوند، عبارتند از:
– بیتوجهی به خواستههای کودک
– در تعارض قرارگرفتن هنگام بازی
– مورد تهدید واقع شدن نیاز آنها
– تهاجم و حمله کودکان دیگر و…
کودکان در این موقعیتها از پاسخهایی مثل فریاد زدن، گریه کردن، لگد زدن، تکان دادن دستها و زدن هر چیزی که در دسترس طفل باشد، استفاده میکند. رفتار کودکان را نباید نادیده گرفت. فکر کردن و یافتن راهکارهایی برای یاد دادن، خیلی بهتر از تنبیه کردن است. هدف ما این است که به فرزندانمان در درک محدودیتها بدون نادیده گرفتن خواستههایشان در یادگیری و کنجکاوی کمک کنیم.
کودک و ترس
بعضی از کودکان هنگام صحبت در جمع دچار فشار روانی شدید و نوعی ترس میشوند. این نوع ترس یکی از معمولترین ترسهای کودکان و حتی بزرگسالان به شمار میرود که شروع آن در ابتدا با چند بار تپق زدن هنگام خواندن متن درس با صدای بلند، آغازگر اضطراب است و از آنجا که این نوع ترس میتواند به آسانی به دوره بلوغ و پس از آن نیز کشیده شود، کمک به فرزندان در غلبه بر آن بسیار اهمیت دارد.
بهترین روش برای از بین بردن این نوع ترس آموختن روشی است که واکنشهای بدنی اضطراب را کنترل میکند. یعنی بر روی روشهای کنترل تنفس بیشتر تاکید کنید. سپس کودک را مجبور کنید تا آرام نفس بکشد و پس از آن بایستد و شروع به صحبت کند. باید زودتر بکوشید علت ترس کودک را از صحبت کردن در جمع دریابید و عامل ترس کودک را معین کنید. در بیشتر مواقع عامل اصلی اضطراب است که در اغلب موارد نیز تعداد حاضران هم در این میان نقش موثری ایفا میکنند.
بهتر است او را در موقعیتهای گوناگون زیر نظر داشته باشید و در صورت لزوم، معلمش را در جریان بگذارید. میتوان با افزایش اعتماد به نفس کودک به او کمک کرد تا بر این ترس غالب شود. اگرچه امروزه ترس به آن صورتی که در انسانهای اولیه وجود داشت وجود ندارد، با این وجود، آنچه که به طور مشترک در میان انسانهای اولیه و انسانهای امروزی و حتی حیوانات منشأ ترس میشود، احساس خطر است که در این صورت شخص حالت دفاعی به خود میگیرد.
افراد بر حسب تفاوتهای سنی دچار ترسهای مختلف و گوناگونی میشوند. کودکان 2 تا 6 ساله از تاریکی میترسند، زیرا نیروی تخیل قوی آنان و افسانههای وحشتانگیزی که شنیدهاند، سبب میشود که تاریکی را پر از موجودات عجیب و غریب ببینند و فرزندان بزرگتر بیشتر از امور واقعی از قبیل مرگ، صاعقه و زلزله و بیماری میترسند.
علائم نشاندهنده ترس به طور کل لرزش اندام، عقبنشینی و فرار است و کمرویی، اختلال گردش خون، پریدگی چهره، گرفتگی گلو از دیگر نشانههای ترس است. ترس یا فطری و ذاتی است و یا اکتسابی و گاهی نه تنها ضرر ندارد، بلکه وجود آن اگر مورد استفاده صحیح قرار گیرد، مفید و سودمند است. بنابراین لازم است که کودکان را طوری پرورش دهیم که در برابر خطر ترس داشته باشند، زیرا در این صورت میتوانند جان و شخصیت خود را در مقابل خطر واقعی حفظ کنند. ترسی که انسان را به سوی راستی و کمال سوق دهد و از حرکات زشت و ناپسند جلوگیری کند، باید در وجود انسان، زنده بماند.
اگر محرک ترس را با یک عامل نشاطآور همراه سازیم، انگیزه ترس کاهش خواهد یافت. به طور مثال، هنگامی که طفل مشغول خوردن غذاست، میتوان آرام آرام چیزی را که از آن ترس دارد، به او نزدیک کرد. مربیان و والدین دلسوز باید از ترساندن اطفال و تضعیف روحیه آنان به طور جدی خودداری کنند. بهتر است برای از بین بردن ترس و اضطراب بگذارید در حضور خانواده شعر بخوانند یا لطیفه تعریف کنند. این تجربیات از آنجا که مفرح هستند، بهتر میتوانند اعتماد به نفس را در کودک شکل دهند.
او را از پیش برای تپقها آماده کنید، به او بگویید در صورتی که مطلبی را فراموش کند و دستپاچه شود، چه کار کند. راه حل آن این است که نفس عمیقی بکشد و سپس جمله آخرش را تکرار کند. حساسیت او را به اشتباهات گفتاریاش کاهش دهید. حتی گاهی توجه او را به اشتباهات گفتاری دیگران جلب کنید و از کودک بخواهید با دقت به صحبت کردن مربی یا معلم، شخصیتهای تلویزیونی، بستگان و یا سایر کودکان گوش دهد.
کودک و دروغگویی
بیشتر کودکان 2 تا 4 ساله تصورات و تخیلات قوی دارند و داستانهای زیادی که واقعیت ندارند را در سرشان میپرورانند که این کار نشانهای از پیشرفت هوش و فهم آنهاست. برای کودکان سخت است که رویاهایشان را از واقعیت جدا کنند. البته گاهی اوقات داستانهای خیالی کودک ممکن است واقعا قابل تامل و تعمق باشد. دروغگویی روشی است که کودک از طریق آن مشکلات خود را حل میکند.
روانپزشکان معتقدند که والدین نباید در مورد خوب بودن و صادق بودن سخنرانی کنند. زیرا چنین توضیحاتی برای کودکان قابل فهم و درک نیست. همچنین والدین هرگز نباید توجهشان را روی بدرفتاری کودکان متمرکز کنند و باید برای فرزند کودکستانی توضیح داشده که آرزو کردن و خیال درباره چیزی نمیتواند آن چیز را واقعی کند. بهتر است از داستانهای کودک بیشتر به عنوان فرصتی برای تقویت کردن ذهن و مهارتهای زبانی او استفاده شود. او به تدریج یاد خواهد گرفت که واقعیت را از قصه و خیال جدا کند.
بزرگترها باید مراقب باشند هرگز کودک را دروغگو خطاب نکنند، چون همین خیالپردازی به عنوان سرچشمه خلاقیت کودکان قلمداد میشوند. اگر تصور میکنید داستانهای خیالی کودکتان بیش از حد ادامه پیدا کرد، برای او داستانهایی در مورد عواقب دروغگویی مثل داستان چوپان دروغگو را تعریف کنید و به این ترتیب با همان زبان داستانپردازی و خیال به او کمک کنید تا بفهمد چرا راستگو بودن و صادق بودن با دیگران، مهم است.
منبع:مشاوره-خانواده.com
11 Comments
سلام پسر ۷ ساله ای دارم که داخل خانه فوق العاده پرخاشگر است اما در مقابل سایر افراد حتی کودکان کوچکتر از خودش توانایی دفاع ندارد.نمیدونم چه کنم لطفا راهنماییم کنید
یکی از دلایل خیلی مهم پرخاشگری در کودکان یادگیری است.یعنی کودکانی که الگو های رفتاری پرخاشگرانه داشته اند همانند آن الگو ها رفتار می کنند به عنوان مثال اگر پدر و مادر خلق و خوی عصبانی داشته باشند مسلما فرزند آنها پرخاشگر خواهد شد.کودکان به چشمان خود می آموزند یعنی آنچه رو که مشاهده میکنند یاد میگیرند
یکی دیگر از عوامل پرخاشگری ناکامی است وقتی کودک به هدف خود دست نیابد و ناکام شود یکی از رفتارهایی که از او سر میزند پرخاشگری است
با سلام دخترم کلاس چهارم ابتدایی می باشد واقعا باهوشه ولی مشکلی که باهاش داریم اینه که از بعضی مسائل فوری خسته میشه مثلا یک روزتکالیفش رو خوب انجام میده ولی روز بعد فراموش کرده یا میخواهد فراموش کنه که تکلیف جی داره
ممنون
شما نباید نگران باشید این مشکل بیشتر والدینی هست که فرزندانشون وارد مدرسه شدن .
شما میتونید امتیازات و مزایایی مثل تلویزیون دیدن,بازیهای کامپیوتری و ویدئویی و… برای اون قائل بشید تا وقتی تکالیفش رو انجام نده نمیتونه از اونا بهره ببره
البته معمولا کسانی که باهوش هستن چیزای کوچک رو زود فراموش میکنند
سلام دخترم کلاس اول راهنماییه خیلی اهل رقابت کردنه و الان به خاطر رقابت با یکی از دوستانش خیلی رنجور و حساس شده.نمیدونم چطور باید باهاش برخورد کنم؟؟و اعتماد به نفسش رو افزایش بدم؟؟
رقابت گاهی خوبه ولی رقابت سالم نه رقابتی که باعث بشه روح و روان آسیب ببینه.فرزند شما باید تفاوت رقابت سالم و ناسالم رو بدونه.و باید بهش نشون بدین که خودش رو نباید با دیگران مقایشه کنه و فرق مقایسه کردن با رفابت رو بدونه.به او بگویید هر کس توانایی های متفاوتی با دیگران دارد و اگر دوستش در یک درس موفقه ممکن او در درس دیگر مهارت داشته باشه
شاید رفتار ایشون به دلیل رفتار شما باشه که باعث شده نوعی رقابت افراطی و کاذب در او ایجاد کرده باشه.شما میتوانید با شناسایی ویژگیهای فرزندتون و شناساندن اونها به اون اعتماد به نفس رو در ایشون بالا ببرید.مثلا ازتحقیر فرزندتون در بیندوستاش یا فامیل پرهیز کنید..و تذکرات لازم رو بعدا در فضایی محبت آمیز بدون سرزنش به او بگویید
با سلام.پسرم ۷ سالشه و در مورد مسائل اطرافش بی توجه است.در مدرسه و خانه به هیچ عنوان علاقه ای به درس نمی دهد.مطالب به سرعت از ذهن او میروند .استرس و ترس زیادی دارد.بی نهایت بازیگوش است و رفتار های خشن از خودش بروز می دهد.لطفا مرا برای برطرف کردن این مشکل راهنمایی کنید.
اغلب این نگرش وجود دارد این اختلال را ناشی از عوامل زیستی ، آسیب مغزی یا وراثت بدانند ، ۳ تا ۵ درصد کودکان مبتلا به این بیماری هستند.
که در این میان پسر ها سه برابر بیشتر از دخترها مبتلا می شوند.در کودکان دارای این اختلال مشکل های بالینی به قرار زیر می باشند :
رفتار بدون تفکر
کم توجهی و حواس پرتی
مشکل در پیروی از دستورها
انجام کارهای خطرناک
نافرمانی و عدم همکاری
خود آزاری
داشتن عزت نفس پایین و احساس ناکامی
داشتن مشکل های اجتماعی مانند گوشه گیری یا پرخاشگری
دچار اشکال هنگام باری با کودکان
اختلال های زبان و گفتار
اختلال در خواندن و نوشتن
مشکل سازگاری در موقعیت های جدید
نارسانی های شناختی
اختلال های خلقی و افسردگی
به همین خاطر مراجعه حضوری به روانشناس کودک بسیار ضروری است.