درمان شناختی رفتاری (CBT) یک شکل کوتاه مدت از درمان رفتاری است. این به مردم کمک می کند تا مشکلات خود را بهتر حل کنند. درمان شناختی رفتاری همچنین رابطه بین باورها، افکار، و احساسات و رفتارها را آشکار می کند و به افراد می آموزد که ادراکات مستقیماً بر نحوه واکنش به موقعیت های خاص تأثیر می گذارد.
درمان شناختی رفتاری یک روش درمانی متمایز نیست بلکه این یک اصطلاح کلی است که به مجموعه ای از درمان ها اشاره دارد. این روش ها در روش درمانی به یکدیگر شباهت دارند و شامل رفتار درمانی، درمان شناختی و رفتار درمانی دیالکتیکی است.
درمان شناختی رفتاری بر این باور استوار است که نحوه درک شخص از رویدادها تعیین کننده نحوه عمل آن ها می باشد. برای مثال، فرد مضطرب ممکن است باور کند که “امروز همه چیز بد خواهد شد” این افکار منفی ممکن است بر تمرکز آن ها تأثیر بگذارد، به طوری که فقط چیزهای منفی را که اتفاق می افتد درک کنند پس از آن به نظر می رسد هیچ چیز درست پیش نمی رود و این باعث افزایش افسردگی و اضطراب فرد می شود، بنابراین به مرور باورهای منفی ممکن است قوی تر می شود.
مشاوران شناختی رفتاری معتقدند که ما می توانیم افکار خود را تنظیم کنیم، تصور می شود که این باور به طور مستقیم بر احساسات و رفتار ما تأثیر می گذارد. فرآیند سازگاری را بازسازی شناختی می نامند. آرون تی بک روانپزشکی است که به عنوان پدر درمان شناختی شناخته می شود. او معتقد بود که الگوی تفکر فرد ممکن است در دوران کودکی تثبیت شود، او دریافت که برخی از خطاهای شناختی می تواند منجر به احساس افسردگی یا ناکارآمدی شود.
خطاهای شناختی رایج و مفروضات ناکارآمد مرتبط با آن عبارتند از:
فرآیند شناختی رفتاری مبتنی بر مدل آموزشی است و به افراد تحت درمان کمک می کند تا واکنشهای منفی را با واکنشهای جدید جایگزین کنند. علاوه بر این CBT کمک می کند تا مشکلات طاقت فرسا به بخش های کوچک و قابل کنترل تقسیم شود، درمانگران به افراد کمک می کنند تا اهداف کوتاه مدتی را تعیین کرده و به آن ها برسند. سپس درمانگر به تدریج نحوه تفکر، احساس و واکنش فرد تحت درمان را در شرایط سخت تنظیم می کند. تغییر نگرش ها و رفتارها می تواند به افراد کمک کند تا یاد بگیرند که به مسائل خاص به روش های سازنده رسیدگی کنند.
درمان شناختی رفتاری فراتر از نشستن و صحبت کردن در مورد آنچه به ذهن می رسد می باشد. این رویکرد ساختاریافته، درمانگر و فرد تحت درمان را بر روی اهداف هر جلسه متمرکز نگه می دارد و تضمین می کند که زمان صرف شده برای درمان مفید می باشد. فرد تحت درمان از یک رابطه مشارکتی سود می برد و می تواند مسائل شخصی را بدون ترس از قضاوت بیان کند. درمانگر به آن ها کمک می کند تا مسائل مورد نظر را درک و به سمت بهبودی حرکت کنند.
تکنیک های درمان شناختی رفتاری شامل بسیاری از ابزارهای درمانی مختلف است. این ابزار به افراد کمک می کند تا الگوها و حالات عاطفی خود را ارزیابی کنند. درمانگران CBT ممکن است از تکنیک های رایجی مانند موارد زیر استفاده کنند:
تکالیف توسط فرد تحت درمان تکمیل می شود، این تکالیف شامل تمرینهای عملی، خواندن یا نوشتن می باشد و به تقویت درمان کمک می کند، این تکالیف یک جنبه حیاتی در بسیاری از برنامه های درمانی درمان شناختی رفتاری می باشد و فرد را به چالش می کشد تا حتی پس از پایان درمان به کار خود ادامه دهد.
جلسات درمان شناختی رفتاری به طور متوسط 16 جلسه طول می کشد و هر کدام از این ها حدود یک ساعت می باشد. در طول این جلسات افراد مهارت های مقابله ای جدیدی را برای رسیدگی به مسائل می آموزند، باورها و رفتارهای مثبت بیشتری را توسعه می دهند و حتی مشکلات طولانی مدت زندگی را حل می کنند.
افرادی که دارای نگرانی های رفتاری و عاطفی می باشند ممکن است درمان شناختی رفتاری را مفید بدانند. کسانی که مشکلات خاصی دارند که بر کیفیت زندگی آن ها تأثیر می گذارد نیز می توانند از درمان شناختی رفتاری بهره مند شوند. تحت این شرایط، درمانگر و فرد تحت درمان می دانند که کدام مشکل را هدف قرار دهند. این باعث می شود رویکرد حل مسئله و هدف مدار درمان شناختی رفتاری مناسب باشد. درمان شناختی رفتاری برای درمان بسیاری از مشکلات استفاده می شود، که از آن ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
CBT برای درمان بسیاری از مشکلات سلامت روان استفاده می شود. اما مانند دیگر انواع درمان، زمانی که افراد به طور کامل به آن متعهد شوند، فواید بیشتری خواهد داشت.
دکتر آلبرت الیس اولین بار رویکرد منطقی خود را به انجمن روانشناسی آمریکا در سال 1957 ارائه کرد. او ابتدا انواع مختلفی از درمان روانکاوانه را آموخته و تمرین کرده بود. اما الیس از عدم کارایی و اثربخشی روش های کلاسیک ناراضی بود. الیس با فروید موافق بودکه نیروهای غیرمنطقی ممکن است اثرات قابل توجهی بر افکار و رفتار داشته باشند. اما او به این باور رسید که این نیروها ناشی از درگیری های ناخودآگاه در اوایل کودکی نیست.
الیس افراد زیادی را در درمان دیده بود که تجربیات کودکی و فرآیندهای ناخودآگاه را درک می کردند، اما در وضعیت آشفته باقی ماندند. با در نظر گرفتن این موضوع، الیس تصمیم گرفت سیستم اعتقادی افراد را با افکار به ظاهر غیرمنطقی به چالش بکشد. او افراد را تشویق کرد تا فعالانه علیه این باورها کار کنند.
تقریباً در همان زمان، آرون بک در حال توسعه رویکرد خود برای درمان بود. بک نیز مانند الیس دانشجوی روانکاوی بود. اما شواهد حاصل از کار او در مورد رویاها بک را از روانکاوی دور کرد. او یک نظریه شناختی را تدوین کرد، او دریافت که میتواند افراد را آموزش دهد تا شناختهای نامناسب خود را تجزیه و تحلیل و آزمایش کنند. او آموخت که انجام این کار می تواند نگرش ها و احساسات آن ها را بهبود بخشد. شناخت درمانی توجه جهانی را به خود جلب کرد.
علاوه بر الیس و بک، دیگران به توسعه و شناخت جهانی CBT کمک کردند. برخی از این افراد عبارتند از ماکسی ماولتزبی، مایکل ماهونی، دونالد مایچنبام، دیوید برنز، مارشا لاینهان و آرتور فریمن.
درمان شناختی رفتاری راه حل سریعی برای مشکلات رفتاری و سلامت روان نیست، بنابراین درمانگران باید تخصص قابل توجهی در این رویکرد نشان دهند. افراد تحت درمان زمانی بیشترین سود را خواهند برد که به طور کامل با برنامه درمانی همکاری کنند. افراد با نیازهای پیچیده سلامت روان ممکن است نتوانند فوراً از درمان شناختی رفتاری بهره مند شوند. در برخی موارد، قبل از شروع درمان باید به درمان مسائل عاطفی پرداخت. برخی از افراد ممکن است موفقیت محدودی در درمان شناختی رفتاری داشته باشند.
در نهایت، CBT می تواند به افراد کمک کند تا الگوهای فکری و رفتارهای مثبت تری ایجاد کنند. اما بدون رویکرد سنتی به درمان، آن ها ممکن است بینش عمیقی نسبت به علل روانی و عاطفی رفتار خود به دست نیاورند.
<strong”>منابع: