محبت یکی از اساسترین نیازهای یک انسان است. انسان فطرتا دوست دارد محبت کند و محبت ببیند. بدون مهر و عاطفه حتی تغذیه هم که از اساسیترین نیازهای کودک است، ناقص خواهد بود. به همین خاطر محبت و مهربانی و احترام به کودکان شایسته و پسندیده است. دوران شیردهی کودک و لذت بردن او از آغوش مادر و برخورداری از نوازش و مهر مادری نباید فراموش شده یا بیاهمیت شمرده شود. کودک هرگز نوازشه و محبتها و بازیهای خود با پدر و مادر را فراموش نخواهد کرد. پدر باید کودک را ببوسد، او را روی زانو بنشاند و نوازش کند، ولی در این کار زیادهروی نکند و خوب و بد و اخلاق و ادب را هم با روش مناسب او بیاموزد.
برخی از والدین همیشه کودک را در آغوش خود و در کنار خود میخوابانند و او را به قدری وابسته میکنند که کودک بیشتر میخواهد در کنار پدر و مادر بخوابد. برای اینکه چنین عادت ناپسندی در کودک شکل نگیرد، میتوان ساعاتی را در اتاق کودک خوابید تا کمکم ترس و اضطراب او از بین برود و این بستگی به ترس کودک و شدت آن و عکسالعمل او از تنهایی دارد. افراط در محبت باعث میشود که کودک خیال کند اجازه دارد هر کاری که دلش میخواهد انجام دهد و همیشه پدر و مادر او را آزاد خواهند گذاشت. کودک باید کمکم راههای گفتوگو و استفاده از قانون را در خانواده و مدرسه یاد بگیرد.
کودکانی که والدین بیحد مرز به آنها محبت میکنند و همه خواستههایشان را برآورده میسازند، ناتوان و زودرنج میشوند و در تمام عمر انتظار دارند همه مردم همچون والدینشان دست به سینه و تسلیم آنان باشند که این امر در هیچ محیط و زمانی برایشان فراهم نخواهد شد. چنین کودکانی در صورت بیاعتنایی دیگران و یا کمترین ناکامیها آزرده خاطر و ناراحت شده و شکست میخورند و در نتیجه احساس زبونی و ناتوانی و حقارت میکنند و از زندگی بیزار و مایوس میشوند.
اصولا کودکان فطرتا میل دارند آزاد باشند و مایل نیستند کسی مانع و سد راه خواستههایشان باشد، حال انکه این کار به صلاح اطفال نیست. وظیفه والدین این است که هر جا صلاح است با محبت و مهربانی با آنان رفتار نمایند و جایی که صلاح نیست با بیاعتنایی یا نگاه تند مانع آنان شوند. مثلا گاهی دیده میشود به جای اینکه پدران و مادران به فرزندان بیمار خود نشان دهند که بیماری چیز مهمی نیست. عکسالعمل اشتباهی از خود نشان میدهند و برای بیماری او اشک میریزند و جزع و فزع و ناله و ناراحتی میکنند و صورت و دست و پای او را میبوسند و اسباب بازیهای بسیار و لباس و کفش و… میخرند. در واقع از خود راضی بودن از همین مسائل سرچشمه میگیرد. امام علی(ع) میفرمایند: «از خود راضی بودن، انسان را به خشم یزدان یکتا نزدیک میگرداند.»
اصولا انسانها مایلند بدون قید و شرط و مانع زندگی کنند و خواستههایشان عملی شود. گاهی فرد میخواهد میل جزئی خود را بر مصالح و منافع اجتماعی ترجیح دهد و تابع هواهای نفسانی زودگذرش باشد. اطفال بسیار بهتر و بیشتر از بزرگسالان چنین تمایلاتی دارند، ولی والدین با ایمان و آگاه به دانشهای تربیتی و آموزشی، در همان طفولیت، فرزندان را بین امیدواری و کمی هم ترس تربیت میکنند و به کودک میفهمانند که در برابر اعمال ناپسند خود مسئول است. اگر خانوادهای دارای چند فرزند باشند و اولین فرزند را لوس بار آورده باشند، او اطفال بعدی را رقیب خود فرض کرده و ممکن است در اثر خودخوری، شبها رختخوابش را خیس کند تا توجه والدین را به خود جلب نماید یا بیهوده داد و فریاد کند یا این که عمدا با لکنت زبان سخن گوید.
صاحبنظران و بزرگان در عرصه علم و دین نیز معتقدند، بدبختترین کودکان، آنهایی هستند که والدین آنها، آنان را در ناز و نعمت پرورش میدهند؛ نمیگذارند سردی و گرمی دنیا را بچشند و پستی و بلندی جهان را لمس کنند، زیرا اینگونه کودکان در مقابل سختیها حساس شده و در مقابل لذتها بیتفاوت میشوند و در نتیجه هرگز طعم نعمتها را درک نمیکنند. پس بهتر است که والدین به جای افراط و تفریط در محبت، از روش تربیت متعادل استفاده کنند. در این روش که بهترین روش است، کودک قبل از هر چیز باید از قوانین و اصول اخلاقی و تربیتی خانواده اطلاع داشته باشد. در این روش فرزندان فرصت ابراز عقیده دارند و برای رفتار مطلوب مورد تشویق و پاداش قرار میگیرند.
والدینی که روش تعادل در محبت را در پیش گرفتهاند، به نیازهای دوران کودکی و نوجوانی به خوبی آگاهی داشته و در ضمن برقراری انضباط و محدودیت در مورد کودکان نیازهای عاطفی آنها را نیز تامین میکنند. دوران کودکی، دوران حساس، دوران نقشپذیری، پایهگذاری و رشد شخصیت، دوران اقتباس و تقلید، دوران کسب عادت و پیریزی خلقیات و دوران سازندگی عاطفی است و هرگونه لغزش و مسامحه و بیتوجهی موجب خطرآفرینی است.
همانطور که میدانید کودک تحت تاثیر خانواده خویش قرار دارد و از آن تاثیر میپذیرد. بنابراین خانواده میتواند هم سازنده باشد و هم تباهکننده. پس عامل خانواده برای کودک تعیینکننده و سرنوشتساز است. کودک در کنار مادر عشق و محبت را میآموزد و از پدر اقتدار و انضباط را. نقش مادر در تربیت رفتار کودک به مراتب بیشتر از پدر است. کودک تا رسیدن به سن مدرسه در خانه و در کنار مادر است و از او درس زندگی میآموزد و او محرم راز و طرف مراجعه و پناهگاه کودک است.
مادر برای دوران خردسالی کودک الگو و نمونه است و پدر در محیطهای خوف و هراس، ناامیدی و محرومیت میتواند امنیت را تضمین کند و در عین حال اهانتها، ضعف و سستی او در مدیریت موجب پدید آمدن آثار نامطلوبی در کودک خواهد شد. البته در این میان از نقش و تاثیر برادران و خواهران به عنوان دیگر اعضای خانواده نمیتوان غافل ماند، به ویژه آنگاه که طفل دارای خواهر یا برادر ارشد باشد و تفاوت سنیشان بسیار باشد. سهلانگاری در مراقبت از فرزندان باعث پدید آمدن معایبی در خانواده میشود که به صلاح آنان نخواهد بود. والدین به عنوان مهمترین نهاد تربیتی باید سعی کنند نظم و انضباط را در خانه برقرار کنند، چون وقتی محیطی که کودک در آن زندگی میکند منظم باشد، ذوق کودک برانگیخته میشود و انس و علاقه به نظم، در او به وجود میآید. همچنین خانواده باید تمایلات باطنی کودک را ارضا نماید و به تمام جهات شخصیت او توجه کند، زیرا چنین کاری فقط در محیط خانواده میسر است.
تربیت دینی کودکان نیز از وظایف بسیار مهم والدین و خانواده است. یعنی تربیت باید به روشی انجام گیرد که در هر امری آثار مذهب را در دل کودک زنده و بزرگ گرداند و عمل او را مکتبی سازد و رفتارش را رنگ مذهبی دهد. توجه به عاطفه و عوامل آن مسئله مهم دیگر در تربیت فرزند است. انسان به شدت تحت تاثیر عواملی چون عشق و محبت، کینه و انتقام، ترس و اضطراب، وسواس، خصومت، شادی و غم و… قرار دارد.
منبع:مشاورانه
6 Comments
با سلام.من یه دختر ۵ ساله دارم که با تمام وجود ازش متنفرم هر کاری میکنم نمیتونم رفتار خوبی باهاش داشته باشم.چی کار کنم؟
شما باید به یک روانپزشک مراجعه کنید
شما به ظاهر میگید ازش متنفرید شاید به خاطر اذیت هایی که میکنه باشه.شما از خود بچه متنفر نیستید از کاراش و رفتاراش تنفر دارین بهتره اول خودتون پیش یه مشاوره حضوری برید و بعد فرزندتون رو پیش مشاور ببرید خیلی میتونه به شما کمک کنه.شما الان سردرگمید و نمیدونید چطور با فرزندتون رفتار کنید بهترین پیشنهاد برای شما رفتن به مشاور می باشد تا از سردرگمی بیرونتون بیاره
شما باید ریشه این تنفر را در گذشته جستجو کنید اینکه نفرت در دوران کودکی شما نهفته باشه اینکه ازدواج شما اجباری باشه و شما علاقه ای به شوهر و زندگی ندارید و با نفرتتون به نوعی میخواهید انتقام بگیرید
و بسیاری از مسائل که میتونه ریشه نفرت شما باشه
نفرت یکی از هیجانات و احساسات است که همه انسانها کما بیش آن را تجربه می کنند .وقتی انسان در مواجهه با مکان ,شیء یا شخص دچار احساس ناخوشایند می شود و این احساس موجب دوری او از آن موقعیت می شود به آن نفرت می گویند.
اگر در دوران کودکی به ویژه ۲ تا ۳ سالگی عشق و محبت بین مادر و فرزند برقرار نشود می تواند نقطه مقابل ن یعنی نفرت شکل بگیرد
سلام میتونید یه مدت فرزندتون رو به خانه پدرتان یا پدر همسرتان بفرستین و باهاش هیچ تماسی نداشته باشین ببینین میتونید طاقت بیارین آدما معمولا قدر چیزایی رو که از دست میدن را میدونن