اختلال وسواس جبری OCD
اختلال وسواس جبری OCD:شرایطی مشابه OCD بیش از سیصد سال پیش شناخته شده است. هر مرحله در تاریخ OCD تحت تاثیر شرایط ذهنی و علمی آن دوره قرار گرفته است.
نظریه های اولیه درمورد دلیل اختلال های مشابه وسواس جبری به نقش تجربه ی نا بهنجار مذهبی تاکید می کنند. نویسنده های انگلیسی از قرن 18 تا 17ام میلادی تصاویر وحشیانه مخربی را به شیطان نسبت دادند. حتی امروزه ، بعضی از مراجعین با وسواس «ناپاکی» همچنان نگران تسخیر شیطانی هستند و ممکن است به دنبال دعای جن گیری بروند.
فرانسه قرن 19 در توجیه وسواس بر نقش مرکزی شک و دودلی تاکید کرد. در 1837 روانشناس فرانسوی اسکویرول از عبارت «جنون شک» یا جنون تردید برای اشاره به این گونه علائم استفاده کرد. بعد ها نویسندگان فرانسوی، شامل پییِر جنت در 1902، وقتی نشانه های ایجاد وسواس اجباری را متضمن می شدند بر فقدان اراده و انرژی ذهنی نیز تاکید کردند.
بخش عظیمی از قرن بیستم با نظریه های روان تحلیلی OCD تحت الشعاع قرار گرفت. طبق نظریه ی روان تحلیل گری، وسواس و وسواس اجباری پاسخ های ناهنجار به تضاد های حل نشده در مراحل رشد روانی را نشان می دهد. علائم OCD کشمکش ناخود آگاه بیمار را برای کنترل کردن کشش هایی نمادسازی میکند که در سطح خودآگاه غیر قابل قبول هستند.
با وجود جذابیت بینشی و اکتشافی که داشتند، طرفداران خود را در ربع آخر قرن بیستم از دست دادند. اصول روانکاوی استعاره ی مفصلی را برای ذهن پیشنهاد می دهند، اما این بر اساس مطالعات استدلال محور روی مغز پایه گذاری نشده است. مفاهیم روان تحلیلی ممکن است کمک به توضیح محتوای وسواس های بیمار کنند، اما کمتر کاری برای بهبود درک فرآیند های بنیادین نمی کنند و منجر به درمان موثر قابل اعتماد نمی شوند.
روان تحلیلی بر معنای نمادین وسواس ها و اجبار ها تمرکز می کند و برای تاکید بر نوع نشانه ها راهکار می دهد: افکار و اعمال مکرر، اجباری و غیر منطقی. محتوای علامت ها ممکن است بیشتر درمورد آنچه بیشترین اهمیت یا دلواپسی را برای فرد دارد آشکار کند (صلاحیت اخلاقی، کودکان در معرض خطر) و سپس چرا این شخص خاص دچار OCD شده است. متناوبا، محتوا (مثل نظافت و نگهداری کردن) ممکن است به فعال شدن الگوهای رفتار ثابتی مربوط شود (زیر مجموعه های رفتاری پیچیده ی ذاتی) به واسطه ی ناحیه هایی از مغز که در OCD نقش دارند.
در تضاد با روان تحلیلی، مدل های نظریه ی یادگیری در OCD در نتیجه ی موفقیت رفتار درمانی تاثیر گذار بودند. رفتار درمانی با منشا های روانی یا معنی نشانه های وسواس اجباری در ارتباط نیست. تکنیک های رفتار درمانی بر پایه ی نظریه ای که وسواس ها و اجبار ها نتیجه ی پاسخ ها و اعمال نابهنجار اکتسابی هستند ساخته شده است. وسواس زمانی ایجاد می شود که یک شی که قبلا خنثی بوده (مثل گرد و غبار) با محرکی که ترس ایجاد می کند همراه می شود (دیدن یک همکلاسی که به دنبال گرد و غبار دچار حمله صرع می شود). گرد و غبار با ترس از بیماری همراه می شود حتی اگر نقش علت و معلولی نداشته باشد.
رفتارهای اجباری (شستن دست) به عنوان تلاش های فرد برای کاهش اضطراب ایجاد شده ای شکل می گیرند که توسط محرک های اکتسابی هراس آور ایجاد شده اند (در این مورد، گرد و غبار). دوری از شی و انجام وسواس ترس را تقویت می کند و چرخه ی خطرناک OCD را دائمی می کند. ترس های اکتسابی همچنین شروع می کنند به تعمیم پیدا کردن به محرک های متفاوت. ترس آلودگی با گرد و غبار ممکن است به تدریج به هرچیزی که می تواند در کلاس پیدا شود، مانند کتاب، شیوع پیداکند.
منبع: psychcentral.com