آیا تا به حال پیش نیامده که تصور کنید در یک دانشگاه تراز اول در جهان پذیرفته شده اید؟ آیا تا به حال رویای دریافت یک مدال طلا در المپیک را نداشته اید؟ آیا تا به حال خود را صاحب یک پنت هاوس در بهترین نقطه تصور نکرده اید؟ یا اینکه دوست داشته باشید ترفیع رتبه بگیرید و پیشرفت کنید، حرفه ای شوید، یا یک قهرمان یا سوپر مدل شوید… همه اینها می تواند مثالی از خود ایده ال یا آرمانی شما باشند. همه انسانها یک خود آرمانی دارند.
از سویی دیگر، همه ما تصوری از انچه که اکنون هستیم را دارا می باشیم. که حاصل تجارب و رویدادها و تفسیر ما در زندگی می باشد، این تصور یا این پندار از خود “خود واقعی” نامیده می شود. خود واقعی همان چیزیست که اکنون هستید و شامل تمامی نقاط مثبت و منفی تان می باشد. شما می توانید، مستعد اضطراب، مستعد افسردگی، مشتاق برای کمک به دیگران، مهربان، خودخواه، خودبین یا ناتوان در نه گفتن و رفتار قاطعانه باشید.
درمقابل، خود آرمانی همان چیزی است که شما آرزوی آن را دارید، یا احساس می کنید که باید باشید، مثل اینکه “من باید صادق باشم” “من باید خیر باشم” “من باید بهترین باشم”و غیره……. خود آرمانی حاصل تاثیرات فرزندپروری و اجتماعی شدن است. گاهی اوقات با دیدن الگوهای برابر در نقش هایی که بر عهده داریم در جامعه، سعی می کنیم خود را به آنها رسانده و با انها رقابت کنیم، در واقع یک خود آرمانی مطابق با آنها می سازیم، زمانی که تلاش کرده و موفق می شویم می تواند احساس خوبی در ما ایجاد کند، اما گاهی اوقات با وجود تلاش موفق نشده و احساس بدی در ما ایجاد می شود که شاید در برخی موارد از خود متنفر می شویم، و از همین جاست که مشکل آغاز می شود. معمولا زمانی که ما خود آرمانی غیر قابل انعطاف و غیر واقع بینانه ای داریم و نمی توانیم به آن برسیم می تواند عذاب دهنده و استرس زا باشد.
بعضی افراد خود واقعی بهتری می خواهند. آنها احساس می کنند خود واقعی باید با خود آرمانی آنها مطابق باشد. آنها دیدگاه بردبارانه ای نسبت به جهان ندارند. برای انها انعطاف معنایی ندارد. انها همه امور جهان را سیاه و سفید یا صفر و صد می ببنند. برای آنها تنها شکست یا پیروزی معنا دارد و هیچ حد وسطی را قائل نمی باشند. معمولا این دسته از افراد اعتماد به نفس و عزت نفس کم و افسردگی دارند و همواره از فاصله بین خود ها رنج می برند.
در حال حاضر بسیاری از افراد مشتاقند که به خود آرمانی خود برسند اما ناکامی در رسیدن به آن نیز آنها را آشفته نمی کند. آنها می پذیرند که در واقع رسیدن به آن می تواند غیر ممکن باشد، و آنچه هستند را می پذیرند، خود واقعی آنها در تصادم با خود آرمانی نمی باشد. این مسئله باعث آرامش روان بیشتری در فرد می شود.
هنگامی که شما کودک بودید، برای هنجارها ارزش قائل شده ، و با الگوگیری از بزرگترها به آن احترام می گذاشتید و …. و با تمام توان خود از انها پیروی می کردید. اما اکنون وضعیتی را در نظر بگیرید که شما مجبورید برای حمایت از بهترین دوست خود دروغ بگویید، در اینجا بدون شک دوستی خود را بر هنجارها ترجیح می دهید، و خود واقعی خود را می پذیرید، در حالی که ایده ال اینست که از درس های دوران کودکی و هنجارها پیروی کنید.
اما گاهی اوقات با دروغ گفتن حس بدی پیدا کرده و خود را از آرمانهای تصوری خود دور می بینیم. در واقع در زندگی زمان هایی وجود دارد که ارزش های اخلاقی ما بر زندگی عملی مان چیره می شوند، و در این نقطه است که از آنچه هستیم (خود واقعی) متنفر می شویم. زمانی که اقدام به قضاوت بر اساس اصول اخلاقی سطح بالا می زنیم، در واقع سعی در رسیدن به خودآرمانی داریم.
هنگامی که در زندگی آنچه هستیم، خود واقعی، را بپذیریم، و سعی کنیم که با هدف گذاری و برنامه ریزی ان را ارتقا دهیم، مشکل خاصی پیش نخواهد آمد و می توانیم به آرمانهای خود، در صورت واقع بینانه بودن، برسیم. در شرایطی نیز اگر با وجود آگاهی از واقعیت در ذهن خود آرمانهایی را تجسم کنیم، باز هم مشکل ساز نخواهد بود. در هر دو صورت از لحاظ روانی سالم خواهیم بود. آن دسته از افرادی که تنها به تصویر سازی آرمان ها پرداخته و تلاشی نمی کنند بیشتر از بقیه مستعد رنج روانی و افسردگی می باشند. تحقیقات نیز نشان داده اند که در افراد افسرده فاصله بین خود آرمانی و خود واقعی بسیار زیاد می باشد، و انها در رسیدن به آرزوهایشان دچار درماندگی آموخته شده می شوند.
اگر ایده ال جلو برویم، به خود ایده آل یا آرمانی نیز خواهیم رسید. افراد با اعتماد به نفس و احساس خود ارزشی پایین همواره به یک روش فکر و رفتار می کنند، از انجایی که موفق نمی شوند، تصور می کنند که ناتوان و نالایق هستند. الگوها و هنجارهای اجتماعی محدود نیز می تواند منجر به احساس خود ارزشی پایین شوند. کنترل بیش از حد، محدودیت ها، دخالتها، قوانین، دستکاری ها و محدودیت ها، همه و همه می توانند منجر به عزت نفس پایین گردند. اینها ممکن است فرصت یادگیری و رشد را از فرد بگیرند و بنابراین فرد با عزت نفس پایین کمبودها را به عوامل درونی و کمبود درونی نسبت می دهد، مهارتهایش را زیر سوال می برد و از خود متنفر می شود.
یک ذهن سالم خود را همانطور که هست می پذیرد . و سعی می کند که در تمامی جهت ها رشد کند، در عین حال از نقاط قوت و ضعف خود نیز اگاهی دارد. و تمامی انتقاد ها و طردها را با یک روش رشد یافته تحت کنترل دارد. در عین حال خود آرمانی یک هدف نهایی و یک انگیزش برای عمل است، به شرط آنکه واقع بینانه باشد، و خود واقعی نیز می تواند وسیله ای برای رشد مثبت در این جهت باشد….
منبع:تریبون آزاد